یک عالمه غممم!
به نام حضرت دوست که هرچه داریم از اوست
نوشته نوشین زرگری رو همین الان خوندم
خیلی ناراحتم کرد
نمیدونم چرا منتشر میکنم ، شاید برا همدردی
وقتی در خبرها خواندم پسربچهای دوازده ساله در آبادان خودکشی کرده عصبانی شدم. وقتی خواندم علت خودکشیاش این بوده که مادرش برای پرداخت اجارهخانه، موبایل و دوچرخهاش را فروخته به غایت غمگین شدم. وقتی خواندم نوع خودکشیاش را حلقآویز کردن انتخاب کرده خون در رگهایم یخ بست. وقتی به او که هرگز ندیدماش فکر کردم که وقتی دوچرخهاش را از دست رفته دیده، به طناب دار فکر کرده و اصلا نخواسته که باشد، به مرز جنون رسیدم. سعی کردم به او فکر نکنم، به دوازده سالگی معصوماش و پیوند زندگی عزیزش به دوچرخهاش که لابد با آن بین بچهها ویراژ میداده، و خواستم از او بنویسم، خواستم، سعی کردم، تلاش کردم احساساتام را کنار بگذارم و با قیمت دلار و سکه عیار زندگیاش را منطقی بسنجم و با عقل و کلمات نقد او را بنویسم، نشد، نتوانستم. احساساتام، خشمام و غمام در کفه سنگین ترازو است و میگویم از ایرانی که با خودکشی تو کودک عزیز، برای اجارهخانه، برای ناپدید شدن دوچرخه از زندگیات، عزادار
شد.
#نوشین_زرگری
- ۹۷/۰۵/۱۲