الهی به امید تو

همه مطالب از سر دلتنگی خواهد بود

الهی به امید تو

همه مطالب از سر دلتنگی خواهد بود

روز نوشت

چهارشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۹، ۱۰:۴۵ ب.ظ

به نام خدا

قرار بود ساعت ۱۰ صبح بیاد به مغازه کولر نصب کنه،
ساعت یازده‌ونیم -دوازده اومده
حین کار کلی صحبت می‌کنه
ساعت به ۵ چیزی نمونده ، با این وضع کرونایی دیگه تو مغازه نمیتونیم ناهار بخوریم. پرسیدم اگه کارت تمومه مغازه رو ببندیم 
گفت آره دیگه و صحبتش رو قطع کردیم.
سریع مغازه رو بستم و راهی خونه شدم.
۲۰۰_۳۰۰متر مونده که به خونه برسم گوشیم زنگ میخوره 


-سلام 
-سلام
-کجایی ؟
-دارم میرسم خونه
-آخه چرا؟
-چرا نداره باید برم خونه دیگه.
-یه زحمتی دارم برات . دار و ندارم مونده تو مغازه ، گوشی من دار و ندارمه ، من با اون کار میکنم.
-باشه من سیب خریدم اونا رو بزارم خونه برگردم مغازه
-ببین ، من خیابون راه آهنم ،گوشی رو بردار بهم زنگ بزن نصف مسیر رو من میام یکم هم تو بیا بده بهم
-کجا مثلا؟
-هرجا تو بگی
-باشه 

 

سیب هارو گذاشتم خونه به اهل خونه گفتم من دوباره برمی‌گردم مغازه.
چرا؟
چون یارو موبایلشو جا گذاشته

رسیدم موبایل رو برداشتم زنگ زدم به شماره‌ای که داده.

- سلام من گوشیتون رو برداشتم ،بیایین چهارراه شریعتی
- آخه اگه اونجا بیام برگشتنی مسیرم یکطرفست نمیتونم دور بزنم.
میگم چکار کنیم؟
میگه بیا میدون قونقا،(دو چهارراه اون‌ورتر از شریعتی ) (یعنی چهار  چهارراه ازمسیرم دور میشم)
میگم باشه من کجا وایستم 
میگه برسی چهارراه منو می‌بینی

بین راه به کارهام فکر میکنم و رکاب میزنم.
مثلا دیشب بعد ساعت ۳ بامداد خوابیدم و مامانم گفته بود دیگه نمیذارم عصر بخوابی، منم نقشه کشیده بودم که آروم برم طبقه بالا بخوابم،به خودم میام و میگم زهی خیال باطل .

یهو وسط خیابون همکلاسی دانشگاه رو می‌بینم. سلام مهندس فلانی ، با اسمی غلط ( فامیلی و اسمم رو قاطی کرده) صدام میکنه.
- سلام
مهندس پول خُرد برا ۱۰ تومنی داری؟
میگم ندارم 
میگه پس برو بعدا می‌بینمت. :(((

ادامه افکارم میاد سراغم.
میخوام یه خط تلفن بخرم که فقط مامان و بابام بدونن و اون یکی رو فقط ساعات کاری روشن کنم. 
یا مثلا به این کارم فکر می‌کنم، که چرا دارم گوشیِ یارو رو میبرم .به خودم دلداری میدم که یکی از بهترین اعمال ، خدمت به خلق الله هست.

سرِ قرار میرسم اما خبری ازش نیست.
۵ دقیقه 
۱۰ دقیقه 
۱۵ دقیقه
ای خدا چکار کنم ؟
تنها کاری از دستم برمیاد اینه داد میزنم :

ای خدااااااااا
و مینویسم در کانال، تا بلکه آروم بشم 
خلاصه میاد و گوشی رو میگیره.
برمیگردم خونه .تا میرسم ، میپرسن چرا برگشتی؟ میگم گوشی یارو مونده بود مغازه برگشتم بهش بدم. مگه نشنیدین قبل رفتن که گفتم.
پدر میگه : شنیدیم ، می‌گفتی خب فردا بیا بردار. 
میگم گفت همه زندگیم اون گوشیه
چندتا پدر میگه چند تا من. 
میگم پدر جان کجای کاری گوشی رو بردم میدون قونقا و پدر ناراحت میشه و میگه : آخه چرا ؟
میگم پدرجان دردِ خودم برا خودم بسّه لطفا شما هیزم به آتشم نذار
من اگه میتونستم نه بگم که وضعیتم این نبود .

 

وقتی کسی کار خیری انجام میده ، معمولا اطرافیان تشویقش می‌کنن

اما چطور شد که خانوادم میگن بسه یکمی هم به خودت فکر کن.

پدر می‌خواست زنگ بزنه به صاحب کارم و باهاش حرف بزنه.

 

پ‌ن: از معدود نوشته هایم هست که به عشق ربطی نداشت:)))
 

  • آشنای غریب

نظرات  (۹)

خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند.

خیلی بده که نمیتونیم نه بگیم😭

پاسخ:
😥😥😥
دست رو دلم نذار که خونی میشه

اصلا حس بدی که ادم اون لحطه به خودش داره غیر قابل توصیفه...

پاسخ:
سلام 

نه اونقدر خوبم که امور را به خدا واگذارم . نه آنقدر بد که چنین کارایی انجام ندهم . و در این حالت وسط بودن به نظر بد میرسد .
ولی اگه کار خیری ولو خیلی کوچک ، مثل همین تحویل دادن گوشی ، صرفا نیت خیر و کمک به خلق حساب کنم . دیگر نگرانی به نظرم معنایی ندارد چون خدا پاسخ کار خیر را میدهد.

فعلا من دو تا پست از امسال خوندم به عشق تون ربط نداشته و نداره

مسئولین رسیدگی هم نمیکنن که بگم اونا رسیدگی کنن :)))

 

 

حال خانواده تون من در میابم .

چون این روزها به روزهای کرونایی معروفه براشون سخته دوریتون رو احتمالا بخصوص پدرتون نمیتونه دوریتون رو ببینه !! بماند حس میکنم پدرتون بهتون وابسته هستند.

 

 

و اما بعد یک شما چرا گوشیتون  میبرین بیرون حالا مجبور شدین و  بردین حتما بعدش ضدعفونیش کنین !!

دو به گوشی دیگران دست نزنین اگرم دست زدین به هیچ عنوان حرف نزنین اگرم زدین فقط رو اسپیکر حرف بزنین و گوشی دیگران رو تا نزدیک صورتتون و گوشتون نیارین و لمس نکنین !! چون ممکنه خدای ناکرده گوشی ویروسی باشه اونوقت شما هم ممکنه ناقل ویروس بشین و  خدای ناکرده بیمار بشین.

توصیه ایمنی بهداشتی را حتما جدی بگیرین :)

 

سلام

خدا قوت

پاسخ:
سلام
بعله همینطوره

خانواده برا خودم میگن
امروز ساعت 19 یا همون هفت ناهار خوردم > رفته رفته ناهارم ، شام میشه
البته چند روز دیگه ماه رمضونه و یکبار افطار میکنم

من میرم سرِکار مشتری ها باهام تماس میگیرن ، خودم تماس میگیرم و ...

به گوشی صاحبکار دست زدم و گوشی خودم 

ضدافونی رو حتما انجام میدم وقتی میرشم خونه همون راه پله یه اسپری هست که باهاش گوشی رو ضد افونی میکنم و 15 دقیقه بعد میارمش خونه.

ممنون از توصیه های ایمنی

خدا وکیلی چرا و برای چی میگین ضد افونی ؟!

:|

 

من دیگه اینجا نمیام :|

تا زمانی که روح مرحوم دهخدا قراره بلرزه اینجا من نمیام البته با کمال احترام :|

 

خواهش میکنم

کاش یه کمم توصیه های ایمنی در مورد ادبیات رو هم رعایت میکردین :|

 

ممنونم

 

 

کامنتم رو  دوست نداشتین تایید نکنین !

خداحافظی

پاسخ:
میدونین چرا اینطور شده
یه مدت برا بقیه اشکال املایی و تایپی گرفتم
الان خودم چند وقته که هی غلط مینویسم :(
ضدعفونی . ضدعفونی. ضدعفونی
ضدعفونی. ضدعفونی. ضدعفونی
ضدعفونی.  ضدعفونی. ضدعفونی
ضدعفونی . ضدعفونی. ضدعفونی
ضدعفونی. ضدعفونی. ضدعفونی
ضدعفونی.  ضدعفونی. ضدعفونی

اگه شما نیایین و اشتباهم رو نگین من از کجا غلط‌هامو بدونم.

شما با این همه سن و سال با اون کانالتون با این وبلاگتون بعد چه انتظاری دارین که من بیام اشتباهات نگارشی عمدی شما رو بگیرم ؟!

شمایی که روز بزرگداشت سعدی رو میگین تولدش نبوده و نیست باید بدونین نگارش صحیح کلمات و جملات رو !!

این حرفا هم بهانه است جناب آقای آشنای غریب.

بعدم من وقتم که مثل شما آزاد نیست هی بیام اینجا اشتباهات رو بهتون بگم !!

نه وقتم آزاده نه حوصله و توانش رو دارم !

اگر بود که تو همه گروههام لفت نمیدادم !!

 

هر آنچه که باید گفت را گفتیم !

خواه پند گیرین خواه ملال

 

روزتون خوش

پاسخ:
هر طور راحتین.
ولی عمدی در کار نبود باور کنین.

اومدم کامنت بدم کامنتا آخری دیدم هنگ کردم،،جا داشت بگم وات د فاز:|

پاسخ:
دیس فاز ایز ، بی خوابی بسیار

همه چی هم که عشق نیست :)

پاسخ:
هووووم

(نمیشناسمتوناااا ولی) آدرس هایی که گفتین با آدرس های تبریز جور درمیاد! تبریزین؟! :))

پاسخ:
بله سلام همشهری

الان جوونی داغی متوجه نیستی

این رفتارت نه خوبیه نه چیزی که اسمشو گذاشتی عدم توانایی نه گفتن

این موضوع ریشه پنهان تو شخصیتت داره

جدی میگم زودتر برو با یه مشاور مشورت کن

احتمال میدم تک پسرباشی و داداش نداشته باشی

اگر اینو درمان نکنی در آینده دچار مشکلات بیشتر و حادتر میشی..از ما گفتن بود

پاسخ:
تک پسرم:(
آره یکی از دوستان داره باغ می‌خره ، بهم گفت پول داری بهم قرض بدی 
گفتم میدم ولی شرط داره
پرسید چی
گفتم شرطش اینه فردا روز منو نبری تو باغ برات کار کنم
اونم خندید و گفت یعنی نمیای برام یه خورده کمک کنی 
گفتم نه 
ولی میدونم اگه بخره کارم ساخته ست

دیروز موقع افطار دعا کردم خدایا برام یهدکار درست کن که از دست اینا راحت شم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی