عشق پیری گر بجنبد ...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عصر موقع برگش از محل کار این موضوع به فکرم رسید و منم الان نوشتم.امیدوارم برسه به دست صاحبش.
چند سال پیش که اسبابکشی میکردیم ، از ته انباری بالای قفسه یه کارتن بزرگ ، بسته بندی شده پیدا کردم . نسبت به حجمش وزن کمی داشت ، اما معلوم بود که وسایلی داخلش هست.
آوردمش پایین و بازش کردم، یک عالمه اسباب بازی داخلش بود. با دیدنشون کلی خاطرات جلوی چشمم مجسم میشد.
دوتا بیسیم ، مخلفات خاله بازی ، یه سماور کوچیک و ...
تهِ کارتن یه هلیکوپتر کاملا نو بود ! از مادر پرسیدم این مال کی بود ؟
گفت: خودت .
_من ؟!
_ آره خودت.
_پس چرا چیزی یادم نمیاد؟
_اینو داییت از مکه سوغات آورده بود ، نذاشتم دست بزنی که خرابش نکنی.
از قوطیش در آوردم ، باتریخور بود ، تو اون شلوغی خونه به زحمت چهارتا باتری پیدا کردم و انداختم به هلیکوپتر . وقتی روشنش کردم چراغای رنگارنگش روشن شدن ، بالگردش شروع به چرخیدن کرد و خودش هم رو سرامیک حرکت میکرد.
یکی دو دقیقه نگاش کردم ، اما دلبریهاش دیگه تهِ دلم رو نمیلرزوند.
چراغای رنگارنگش ، دیگه چشمام رو از خوشحالی گِرد نمیکرد.
وقتی رو زمین میچرخید لُپهام گل نمیانداخت.
اون اسباب بازی رو برا من آورده بودن ، اما من به موقع ازش استفاده نکردم.
هنوزم هست ، میدونم که هنوزم سالمه ، اما نمیدونم تو خونهی جدیدمون کجا گذاشتیمش.
وقتی کسی یه چیزی برات میده خب ازش باید ازش به موقع استفاده کرد مگه نه ؟
الان هم من سالمم هم اون ، اما دیگه وقتش گذشته
الان اگه باهاش بازی کنم خنده دار میشه ، مگه نه ؟
.
.
.
#آرام_دل_بیقرارم ، هر چیزی به وقتش قشنگه ، مگه نه؟
من چند سالی هست که دلم به تو دادهام ، میترسم از آن استفاده نکنی بماند و وقتش بگذرد.
اگه از هدیهام خوشت نیامد به خودم پس بده، نترس ناراحت نمیشوم .
میترسم بعد ها که از وقتش گذشت، وقتی دلبری کنیم بهمان بخندند ، عشق و عاشقی مال جوون هاست .
مگر نه اینکه :عشق پیری گر بجنبد سر به رسوایی زند.
- ۹۹/۰۲/۱۸
به نظرم اون نظرش رو داده، تویی که قبول نمیکنی.