الهی به امید تو

همه مطالب از سر دلتنگی خواهد بود

الهی به امید تو

همه مطالب از سر دلتنگی خواهد بود

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

۲۹
مهر

به نام خدا

 
سلام
از نظر دوستام ، من یه شخصیت خاصی دارم 
نمیگم خوب یا بد ، فقط متفاوت 
مثلا یه روز یه دوستی اعتراف کرد که اصلا باورم نمیشد تو هم عاشق بشی!
اصلا بهت نمیاد
 
همین الان تو جمعی بودم که آماده سفر کربلا میشدن
و من بنا به دلایلی نمیتونم برم
چند سال پیش که به آرزوم رسیدم تو حرم بودم ، تحت قُبّه حرم ، همون گوشه ی دِنج دنیا ،که بنا به فرموده پیامبر به جابر بن عبد الله انصاری دعا حتما قبول میشه 
آرزو کردم گفتم یا حسین من از شما فقط اینو میخوام دفعه بعدی که مشرف میشم ، آدم بشم و بیام
من میدونم که از شما سفر کربلا خواهم خواست ، اما تا آدم نشدم قسمتم نکن.
 
همین الان به دوستم که گفتم ، گفت : دیدی تو یجوری هستی، آخه اون چه دعاییه که کردی!
نمیدونم ولی الان خیلی دلتنگ حرمم
 
نمیگم زیارت اربعین چنین و چنان هست
حتی ندیدم روایتی که به زیارت اربعین دعوت کند الا یکی از امام حسن عسکری 
و این زیارت اربعین رو یجورایی سیاسی میدونم(شاید بازم بگین خاص ام)
 
ولی همین الان بد جور دلتنگ کربلا هستم
 
این کلیپ رو آماده کردم . نگاه کنین برا اونایی هم که عاشق کربلا هستن اگه دوست داشتین معرفی کنین
 
خوره ای آمده بر جانم و هر دم گوید
تو اگر پَست نبودی ، حَرَمَت می بردند ...
 
 
 


دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 45 ثانیه
تدوین و تصویر گذاری توسط خودم

 
دل تنگم سفر کرب و بلا می خواهد
آستان بوسیِ شاه شهدا می خواهد
 
روز و شب از غم دوری حسین بیمارم
جرم بیمار چه باشد که دوا می خواهد
 
التماس دعا
  • آشنای غریب
۲۲
مهر
به نام حضرت دوست که هر چه داریم از اوست

باز هم سلام
کلمات زیادی اطراف سرم پرسه میزنند؛ فقط یکی رو میخوان که جمع و به جمله تبدیلشون کنه. شاید اگه یکَم مهارت به خرج بِدن حتی میشه یه غزل هم ازشون در بیاد. واین حالِ امروز و دیروزم نیست ، احوال این چند روزِ اَخیره . 
منتها ؛  هوا که بارونی میشه حرکت کلمات اطراف سر زیاد میشن. اونقدر زیاد که مجبوری خودت یکی یکی بچینی و بیاری رو کاغذ. بلکه یِکَم آروم تر شوی.
-امروز هوا بارونیه ؛ درسته که بارون از جنس آبه ، ولی به نظرم عملکرد کاملا عکسی داره. آب ، هر چیزی رو با خودش میشوره میبره پایین تر. اما ، امان از بارون ، بارون هر چی تو دلته میاره تو مغزت. شده حتی از کفِ پات هم میگیره و میاره بالا.
مثل حال همین الان من.
اما ای مخاطب من؛ من شاملو نیستم که نامه هایم بعد از چند سال باز هم خواهان داشته باشن. من حتی نویسنده هم نبودم و نیستم. و همین چند نفری هم مطالبم رو می خوانند و نظر میدهند آن هم از توست . از آتشی است که تو در دلم نهاده ای ، آن آتشی که هر بار خواستم خاموشش کنم ، بیشتر و بیشتر شعله ور شد.
این چند روز اخیر ، باز آتشَت سراسر وجودم را گرفته و باران امروزم نه تنها خاموشش نکرد بلکه مثل کاتالیزر شعله ورش کرد.
زبانه های آتش مغزم را تحت الشعاع قرار داده و کم کم  حواسم را هم می سوزانند. این چند روز اخیر به قدری حواس پرت شده ام که اطرافیانم خسته شده اند.
در مغازه آن قدر جنس اشتباهی تحویل مشتری داده ام که ، نه تنها صاحب مغازه و مشتری ها ، خودم هم دیگر خسته شده ام.
هنوز کلمات زیادی  رو هوا ماندند . و من توانستم اینها را برایت بچینم. 97/7/21

شعر عنوان از حافظ

دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد

صد نامه فرستادم و آن شاه سواران
پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد

ادامه اش رو میتونین خودتون بیابید
  • آشنای غریب
۱۳
مهر

به نام حضرت دوست که هرچه داریم از اوست


سلام

سلامی مثل قدیما

اینبار میخوام نوشته ام برا تو باشه

مثل قدیما

چند روزه فکرم مشغوله که چرا اینقدر درگیرم

این چه بیماریست که دچارم

از روزی که پیامی نفرستادی چند سالی میگذره،درسته ؟ اما من هنوز هر روز صندوق پیامها رو چک میکنم.

هر صبح که بتوانم و هر روزی که از کار برمیگردم خانه، هر چند که کار داشته باشم، هر چند که مهمون تو خونه باشه اولین کارم شده چک کردن صندوق پیامها. تازه به چشمانم هم اعتماد ندارم، چند بار هم رفرش میزنم تا مطمئن شوم...

اما مثل چند هزارمین دفعه صندوق را خالی میبینم...

بعد میرم سراغ پروفایلت، اینکه امروز آخرین بار کِی آنلاین بودی؟

اصلا اومدی تلگرام یا نه؟

اگه نیومده باشی نگرانت میشم ، باور کن.


آره خودمم میدونم مریضم 

اگه یادت باشه یه بارم دکتر بهم گفته



روزی را به یاد می آورم که وقتی در جایی خواندم  "عشق یکطرفه ای وجود ندارد ، عشق اگر واقعی باشه حتما معشوق هم عاشق را دوست میدارد"
 اونروز دلم خون شده بود ، با خودم میگفتم یعنی این سالها من خودمو قول زدم؟ یا من بیمارم؟


سعی کردم فراموشت کنم و بر این سعی همچنان استوارم، اما وقتی کسی از تو بد میگوید دلم میگیرد.

باز 5-6 سال قبل را به یاد می آورم روزی خواهرم از تو چیزی گفت که باعث شد چندین روز و چندین بار خودم در مورد حرفش تحقیق کنم. آن هم تحقیق میدانی. آره خودمم میدونم مریضم.

اما !

اینکه پدر و مادرم هم تو را دوست دارند دنیایی برایم ارزش دارد.

اینکه وقتی خاله ام تو را در کوچه می بیند و به مادرم میگوید فکر عروس نباش من برایت پیدا کرده ام، قلبم باز به دور تند می افتد.


امروز هفتمین روز است که باز دلم در جای خود بند نیست. گاهی خواب هایی میبینم که به حقیقت می پیوندند اما گاهی نه.

روزی ماجرای خوابم را به رفیقی گفتم .او که ماجری ما خبر داشت گفت : نترس عادیه ، استادمون گفته اگه کسی واقعا دلبسته بشه خواب های حقیقی هم می بینه.

حال نمیدانم حرف کدام را باور کنم. نوشته ای که خوانده ام یا خواب هایی که میبینم .

 خوشبینانه ترین حالت اینه که هر دو صحیح باشه اونوقت یعنی تو هم منو دوست داری؟!؟ . (آره میدونم مریضم)


مرا خود با تو چیزی در میان هست

و گر نه روی زیبا در جهان هست


وجودی دارم از مهرت گدازان

وجودم رفت 

 مهرت 

همچنان هست! 

و...

#سعدی

  • آشنای غریب
۰۵
مهر

به نام حضرت دوست، که هرچه داریم از اوست



این پست پیش نویس نوشته شده بود و قرار بود در ایام عید نوروز که مشهد هستم منتشر بشه. 

همینجور پیش نویس مانده بود حیفم اومد بایگانی بمونه.

تازه دلم باز هوای مشهد کرده !


مشهد


عشق رسوایی محض است که حاشا نشود,
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود....

شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم,
هر کسی دربه در خانه ی لیلا نشود....

دیر اگر راه بیفتیم ، به یوسف نرسیم,
سر ِ بازار که او منتظر ما نشود.....

لذت عشق به این حسِّ بلاتکلیفی ست,
لطف تو شاملم آیا بشود؟ یا نشود؟

من فقط روبه روی گنبد تو خم شده ام,
کمرم غیر در ِ خانه ی تو تا نشود....

هرقدر باشد اگر دور ِ ضریح تو شلوغ,
من ندیدم که بیاید کسی و جا نشود....

بین زوّار که باشم کرمت بیشتر است,
قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود....

مُرده را زنده کُنَد خوابِ نسیم حرمت,
کار اعجاز شما با دَم ِ عیسی نشود....

امن تر از حرمت نیست ، همان بهتر که,
کودکِ گمشده در صحن تو پیدا نشود...

بهتر از این؟! که کسی لحظه ی پابوسیِ تو,
نفس آخر خود را بکِشد پا نشود....

دردهایم به تو نزدیک ترم کرده طبیب,
حرفم این است که یک وقت مداوا نشود!

من دخیل ِ دلِ خود را به تو طوری بستم,
که به این راحتی آقا گره اش وا نشود....

بارها حاجتی آورده ام و هر بارش,
پاسخی آمده از سمت تو ، الّا نشود....

امتحان کرده ام این را حرمت ، دیدم که,
هیچ چیزی قسم حضرت زهرا «س» نشود....

آخرش بی برو برگرد مرا خواهی کُشت,
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود....

 #محمد_رسولی


  • آشنای غریب