الهی به امید تو

همه مطالب از سر دلتنگی خواهد بود

به اسم مستعار دیبا

پنجشنبه, ۵ مهر ۱۴۰۳، ۱۱:۳۳ ب.ظ

یا جوادً لا یَبخل. 

 

از وقتی با ربات مینروب، تو تلگرام آشنا شدم، این بازی شده رفیق اوقات تنهایی، بیکاری، کلافگی، درماندگی و ...

اوایل تفننی میزدم ولی بعد‌ها رفیق‌تر شدیم.

بیش از یک ساله که دارمش و تا جایی که یادمه بیش از ۱۵ ماهه که از تفننی زدن دراومده.

 

این ربات یه بخش داره به نام چت با حریف، تو این مدت با افراد زیادی آشنا شدم، حرف زدم، باهاشون درد دل کردم، گولم زدن و...

گاهی دلم پر بوده و میخواستم یه غریبه فقط بشنوه حرفامو و اونجا پیدا کردم. یبار با یکی آشنا شدم از خیلی جهات اونی بود که من میخواستم، حتی به فکر مهاجرت به شهر دیگه هم افتاده بودم‌ منتها یچیزایی باعث شد که منصرف شدم( تو کانالم قبلا اشاره کردم)

 یا مثلا با یکی دیگه دوست بودم آیدی هم رو هم داشتیم، اون روزای شکستن پاهای پسردایی بود و من سخت مشغول بودم و وقت نداشتم، جواب ندادم بهش، گذاشت و رفت برا همیشه :)).

 

ولی یکشب با یکی به نام دیبا بازیم افتاد. دیروقت بود، نمیدونم از کجا شروع شد، ولی تا گفتم تُرکم و تبریزی ورق برگشت. دیبا عاشق ترک‌ها بود، محض اطمینان از من یه فحش تورکی رقیق داد، وقتی دید واقعا ترکم دیگه پیوند دوستی شکل گرفت.

اوایل به من اطمینان نداشت. اطلاعات اشتباه داده بود. بعد که رفته رفته که منو شناخت کم‌کم از خودش گفت. از زندگیش از آرزوهاش از ماجراهاش. علی‌رغم اختلاف‌هایی که باهم داریم، با دیبا خیلی راحت بودم، یعنی کسی که کنارش خیلی شبیه به خودِ واقعیم‌ بودم و هستم.

 

همین پنج‌شنبه هفته پیش بهم زنگ زد، خواب بودم بیدار شدم با صدای گرفته جواب دادم اول فکر کرد اشتباهه گوشی رو قطع کرد. ولی بعدش دوباره زنگ زد و حرف زدیم.

راستش خوشحال شدم که منو فراموش نکرده.

و از طرفی هم ناراحت که منو فراموش نکرده. :D

 

 

اما دیبا اومد تا خیلی از باورهام نسبت به خودم تغییر کنه. دیبا اومد تا بفهمم اگه انسان انگیزه داشته باشه، هر کاری می‌کنه.

دیبا اومد تا بفهمم یه پسری که(به قول نزدیکترین‌هام)هیچی نداره رو، میشه دوست داشت.

دیبا اومد تا بفهمم میشه یکی رو بدون هیچ چشم‌داشتی، ساده، دوست داشت. دیبا اومد تا سالها متلک و سرکوفت‌هایی که از نزدیکانم شنیده بودم رو کمی به فراموشی بسپارم.

دیبا اومد تا بهم یاد بده روزی دوبار باید مسواک بزنم. دیبا بهم پیاده‌روی یاد داد. بهم ورزش و نرمش خونگی یاد داد( هرچند انجامش نمیدم دیگه). اومد و کلی انگیزه داد، و من هر روز یه کار عقب مونده رو انجام می‌دادم و گزارش میدادم.

 

دیبا اومد تا معنی ساده دوست داشتن برام روشن بشه.

  • آشنای غریب

نظرات  (۱)

  • عارفه صاد
  • دیبا هنوزم هست؟

    پاسخ:
    دیبا هنوزم هست.
    هنوزم دوستیم، منتها اینطور نیست که نیمه گمشده هم باشیم. تفاوت‌های خیلی زیادی هم داریم. منتها پذیرفتیم و باهاش کنار اومدیم.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی