الهی به امید تو

همه مطالب از سر دلتنگی خواهد بود

الهی به امید تو

همه مطالب از سر دلتنگی خواهد بود

۵۵ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

۲۸
فروردين

به نام حضرت دوست که هرچه داریم از اوست


دیشب خوابم به پایان خوبی منتهی شد الحمدولله

ولی این دلتنگی دست از سرم برنمیداره ، نمیدونم چیکار کنم
در این میان مابین شما وبلاگی های عزیز هم شهره شدیم رفت

امروز برا هر کسی کامنت نوشتم
یکی گفت انشالله معشوقت برگرده
اون یکی میگه الهی به عشقت برسی
یکی که هر چی نوشتم برام شعر تک بیتی فرستاد
یکی میگفتم کمکی از دستم میاد برات بکنم؟


خلاصه از همه عزیزان کمال تشکر رو دارم 
و جای معشوق خالی که این اوضاع را ببیند( اصلا از شهره شدن خوشش نمی آمد و نمی آید)



اما امشب در وبگردی ها مطلبی خواندم مربود به دی ماه سال گذشته  و چالش 13 دلیل برا زنده ماندن
خیلی دلم سوخت برای صاحب وب .

دعا میکنم از این حالت دربیاد
شاید اون هم منو دعایی کرد.


و اما شعر و تک بیتی های دشت کرده امروز

گهی نالم ، گهی گریَم ، گهی سوزم ، گهی میرم
زمانه بی توأم گر زنده دارد ، اینچنین دارد ...

"سلیم طهرانی"


ﺑﯿﻦ ﻣﺎ ﺧﻠﻖ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻭﻓﺎ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﮐﺞ ﻧﻬﺎﺩﯼ ﺭﻭﺵ ﻏﺎﻟﺐ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﻋﻘﻞ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺑــــﺮﻭ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺁﻣــﺪ
ﻋﺸﻖ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺑﻤﺎﻥ ﺳﺆ ﺗﻔﺎﻫﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ

#فاضل_نظری



چیزی از عشق بلاخیز نمی‌دانستم 
هیچ از این دشمن خونریز نمی‌دانستم
در سرم بود که دوری کنم از آتش عشق 
چه کنم؟ شیوۀ پرهیز نمی‌دانستم
گفتم ای دوست، تو هم گاه به یادم بودی؟ 
گفت من نام تو را نیز نمی‌دانستم *1
بغض را خندۀ مصنوعی من پنهان کرد 
گریه را مصلحت‌آمیز نمی‌دانستم
عشق اگر پنجره‌ای باز نمی کرد به دوست 
مرگ را اینهمه ناچیز نمی‌دانستم
 #سجاد_سامانی



عشق تو رفته ست ای دل پس وفاداری بس است
پاره کن رخت سیاهت را عزاداری بس است

آن قطار حامل معشوق قصدش جانِ توست
بر تنت کن پیرهن دهقان، فداکاری بس است

#روح_اله_عسکری 

*1 واقعا پرسیدم...   :((

پ ن :ماه رجب هم داره تموم میشه 
فردا روز آخره از همتون التماس دعا 
  • آشنای غریب
۲۷
فروردين

به نام حضرت دوست که هرچه داریم از اوست


بعضی وقتا خوابش رو میبینم و تو واقعیت هم یه نوع دیگه اش اتفاق میافته

دوستی بهم گفت عشق اگه صادقانه باشه ، خوابشم صادقانه هست


امروزم از اون روزا بود


فک کن نزدیکای غروب

یهو گوشیت زنگ بخوره 

و شماره افتاده روصفحه با شمارش اختلاف جزئی داشته باشه
 اونقدر جزئی که فکر کنی خودشه


یاد خوابت بیافتی

یاد گذشته

یاد دعاهایی که کردی

اما این وسط باید یاد اون نافرمانی هایی که به درگاه خدا کردی هم بیافتی

بارها گفتم و میگویم

هر چند استخوان در گلو زندگی میکنم

اما هزاران بار شکر به هزاران دلیل

و یکی هم شاید این مصائب کفّاره گناهانم باشد

خلاصه هر چه که باشد مرا دیوانه می کند

دیوانه ای که کم مانده زنجیر پاره کند

یاد این جمله می افتد (یا رومی رومی ، یا زنگی زنگی)

دیوانه بود دیوانه تر میشود

رو به شعر گفتن میاورد و یادش میافتد که توبه کرده دیگر ننویسد

پس به خواندن اکتفا میکند

و هر شعری که جست و جو میکند بیتی میابد که تا مغز استخوانش احساس میکند


و در آخر در ساعت 2 نصف شب به بیان رو میآورد و چند بیت را به اشتراک میگذارد


مرد برای عاشق شدن

به یک دقیقه نیاز دارد

و برای فراموش کردن

   به چندین قرن

#نزار_قبانی 


به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد

که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد

جانشین تو در این سینه خداوند نشد


#فاضل_نظری


من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیست

جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست


یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم

دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست

#مهدی_فرجی


درد فراق آمد و عشق از دلم نرفت

ای روزگار سیلی محکمتری بزن !

 #سجاد_سامانى


خشت اول؛ دست معمار دلم لرزیده بود

عشق- این دیوار کج- محو ثریا مانده است

#عباس_کریمی


  • آشنای غریب
۲۳
فروردين

به نام حضرت دوست ،که هر چه داریم از اوست



شهر تبریز معروف شده به شهر بدون گدا

اون هم به برکت چندین موسسه و خیریه ی مردمی به خصوص موسسه مستمندان تبریز است

تو ایام قبل عید همین مستمندان چندین گروه از متکدیان تقلبی که از کشور های دیگری همچون افغانستان آمده بودند رو دستگیر کرد 

خلاصه مردم هم یاد گرفتند به جای پول دادن به متکدیان ، پول هاشون رو به همچین خیریه هایی میسپارند تا به دست مستحق حقیقی برسد


چهارشنبه هفته گذشته حرم علی بن موسی الرضا (ع) در حیاط گوهر شاد بزرگی به من گفت از امام رضا حاجت های بزرگی بخواه ، بعد ایشان رفتند ومن در همون حیاط روبه سوی حرم ایستاده و عرض حاجت میکردم و حال دعای خوبی هم داشتم، کم کم می خواستم سلام بدهم و رفع زحمت ،  که پسر 12 - 13 ساله ای آمد و گفت بابام افتاده زندان و ... خلاصه از من کمک میخواست
همین جور ماندم که آیا چه کنم ؟
کمکش کنم یا نه ؟
ممکنه همین جور داره از همه پول میگیره !

از طرفی هم خودم از آقا میخواستم ، خب اونم داشت از من می خواست.

دستم رو صورتم مانده بود ،

بعد چند لحظه گفتم از امام رضا حاجتت رو بخواه

و طبق عادت شهر خودم دست خالی ردش کردم،

منتها دیگه خجالت کشیدم از امام رضا چیزی بخوام

اشکهام خشک شد

سلامِ خدافظی رو دادم و وارد صحن قدس شدم 

باز یک نوجوان دیگری آمد ، این یکی داشت دعا میفروخت ، و من این یکی را با دل قُرص تر و محکم تر رد کردم

از حرم خارج شدم و میخواستم وارد کوچه بشم

و جوان 30 ساله ای سدّ راهم شد

گفت کارگرم منتها چند روزه کار نیست که انجام بدم

متعجب بودم در عرض کمتر از 10 دقیقه 3 بار ازمن کمک میخواستن

گفتم حتما یه دلیلی داره و  دیگر نتوانستم دست خالی رد کنم و تو دلم گفتم اگر هم تقلبی باشه نوشتم به حساب امام رضا (ع)

منتها بهت زده بودم از این سه نفر و این ماجرا .


حتی تو اتاق دوستم پرسید امشب حالت یجوره،  ماجرا رو بهش گفتم . اونم گفت عجیبه واقعا !


حتی از محبوبه (گاه نوشت های من ) هم در مورد تکدی گری در شهر مشهد پرسیدم


ولی نتونستم تو اتاق دوام بیارم

راستش این سومی باری بود که برای عرض یک حاجت راهی شهر مشهد شده بودم

نصف شب برگشتم حرم و با دلی شکسته 

عرض کردم یا امام رضا من کجا و شما ها کجا؟

من سومی باری که ازم کمک خواستن نتونستم دست خالی رد کنم

حالا من در سه ساله که برای سومین بار به مشهد اومدم و ازتون یه حاجتی رو می خواهم.

شما با آن بزرگواری هایتان اصلا ممکنه که منو دست خالی برگردونین؟

اصلا از تبریز که مقدمه سفر رو میریختم، همچین فککری میکردم که این دفعه سومه ها

اگر باز هم حاجت نگرفتی ، باید دنبال مشکل بگردی و ببینی اشکال کارت کجاست؟



درسته که تا به این لحظه حاجتم را نگرفته ام

حتی نشانه ای هم ندیده ام، اما

هنوز امیدم از امام رضا قطع نشده

آقا جان من هنوز منتظرم

منتظر نگاهی از گوشه چشمتان


#التماس دعا
دلم هوای حرم کرده

  • آشنای غریب
۱۵
فروردين

به نام حضرت دوست ،که هر چه داریم از اوست


سلام


دیروز ظهر هرچه تلاش کردم از حیاط مسجد گوهرشاد مطلبی ارسال کنم 

ضعیفی اینترنت مانع شد.


عصر از هتل راهی حرم شدم و توراه با آقا درد و دل میکردم 

این سومین باریستکه برای عرض یک حاجت میآیم .

بعد این بیت به ذهنم خطور کرد :

نومیدی و درگاه تو بی سابقه باشد 

هر کار زتو آید و این کار نیاید


گشتم همه جا بر در و دیوار حریمت 

جایی ننوشتند گنه کار نیاید 


وارد صحن گوهر شاد شدم نمازم رو خوندم و تا در ها باز نشده زود رفتم داخل،بعد زیارت مختصر، آشنایی رو دیدم که توسط ایشان با خدام باصفایی به نام حاج علی اکبر منیری آشنا شدم .

وصف حال آقای منیری بماند، اماهمین قدر بس ، فردیست که افتخاری هر روز از نماز صبح تا عصر در حرم خدمت میکند 

یکی از وظایفش باز بسته کردن درب سمت پایین پا در رواق پیش روست


بعد کمی صحبت با آقای منیری به اون آشنا فرمود:

بیا بریم جایی براتان خدمت کنم 

وآشنای منم گفت ساعت 8قرار دارم 

اگر بیایم دیر میکنم و خلاف وعده میکنم

 

به جای من این دوتا رو ببر (خطاب به من و یه آشنای دیگر)

گفت پس بیایید 

از خوشحالی نمی دانستم چه کنم 

وهنوز نمی دانستم قراره کجا برویم 


ایشان جلو افتاد و ما هم پشت سرش 

هر چند قدمی بر میداشت و بعد سلام دعاهایی میکرد 

چند باری هم شنیدم شکر میکرد و گفت 

 الهی شکر که امروزم توفیق یافتم در درگاه علی بن موسی الرضا باشم .

بعد اشک میریخت و دوباره راهی میشد 

در راه چند مورد از کرامات حضرت رو گفت .

تا رسیدیم صحن جامع رضوی و باب الهادی 

رفتیم بالا جایی که همشون خدمه بودن 

گفت بشینید برامون چایی مخصوصی آورد که زرد رنگ بود یکی از خدمه جوان برامون از اون کیک ها آورد 

بعد یکی دیگر هم حاج آقا منیری داد گفت اینم سهم من 

کمی حرف زدیم و باز کرامات حضرت رضا میگفت و منم اشکهام جاری بود 

دوستم ایشان را از قبل تر ها میشناخت  و بیشتر با ایشون صحبت میکرد 

موقع خداحافظی گفت صبر کنین 

اشاره به من کرد و گفت بزار برا این دوستم نمک هم بدم

یه ظرفی آورد و دست کرد داخلش و یه مشت نمک های بسته بندی شده داد بهم . داشتم به درد دل های بین راه هتل و حرم فکر میکردم.و بسیار امیدوار که آقا حاجتم رو داده ان شاء الله 

بعد خدافظی دوباره برگشتم حرم 

منتها با حال و هوای دیگری 

جای همتون خالی 

بعدشم دعای توسل و ...


که فرازی از دعای توسل رو براتون میفرستمالتماس دعا

  • آشنای غریب
۰۶
فروردين

به نام حضرت دوست، که هرچه داریم از اوست


سلام 

با عنایت پروردگار 

و دعای شما چند تن از دوستان ،

در دو سه روز آینده سفری برایم جور شد ،

که آرزویش را می کردم


خلاصه اگه زبانم لال :D
هواپیمایی سقوط کرد یا قطاری از ریل خارج شد و اتوبوسی چپ کرد و ماشینی تصادف کرد که من در متن این حوادث بودم و از جمعتون رفتم ، حلالم کنید.


مخصوصا اونایی که با رفتار و حرفام ناراحتشون کردم.



چند پیش نویس میخوام حاضر کنم رو سربرگشون هم نوشتم از پیش نوشته شده ، تا اگه مُردم چراغ این وبلاگ برا چند روزم که شده روشن بمونه

اگر هم نمردم پیش نویس ها رو پاک میکنم.


وصیت ها 

بعد مرگم لباس سیاه نپوشید

هرکسی کار خیری داره به خاطر من به تعویق نندازه

اون کسانی که منو میشناسن دوست دارم همون جور مخفی بمونم خواهشا راز هامو فاش نکنین!«حالا نیای کامنتی بزاری که همه بدونن شما منو میشناسی»


شاید ، شاید طرف مقابل ناراحت بشه

دوست ندارم اون ناراحت بشه و روحم اذیت بشه

تا میتونین برام دعا کنین.

#التماس_دعا

  • آشنای غریب
۰۴
فروردين

به نام حضرت دوست، که هرچه داریم از اوست


 روزی از همین روزها برا ناهار با جمعی مهمون بودیم،

یکی از کودکان سرماخورده و گلو درد داشت ،

و سر سفره نوشابه می خواست و پدر و مادرش چون میدونستند برایش مضرّ است بهش نوشابه نمیدادند.

اونم نق ونوق میکرد .


میگن خدا هم وقتی یکی از بندگان چیزی بخواد و اگه به صلاحش نباشه نمیده

میگن خدا همه جوانب رو در نظر داره و اگر نداد حتما حکمتی توش بوده


قبول ،
اما ؛

پدر اون بچه ، اول نوشابه رو از سفره برداشت تا جلو چشم نباشه و نبینه و از یادش بره

و یه سری چیزای دیگه داد و سرشو با اونا گرم کرد


خدای من 

ای مهربان ترین

ای مهربان تر از پدر و مادر


میگم قبول ،حتما حکمت هایی می بینی که من نمیفهمم

اما میشه کاری کنی از یاد ببرم و سرم رو با چیزای دیگری گرم کنی!؟


آخه کدوم پدر و مادری (هر چند بچه بد و ناخلفی داشته باشن)  به این اندازه التماس بچه شون صبر میکنند.


سینه تنگم مجال آه ندارد 

جان به هوای لب است و راه ندارد 


گوشه ی چشمی به سوی گوشه نشین کن 

زان که جز این گوشه کس پناه ندارد 


گرچه سیه رو شدم، غلام توهستم 

خواجه مگر بنده ی سیاه ندارد؟ 


از گنه من مگو که زاده ی آدم 

ناخلف استی اگر گناه ندارد! 


هر که گدایی ز آستان تو آموخت 

دولتی اندوختی که شاه ندارد 


گنجی تجلی زکنج خلوت دل جو 

نیک نظر کن که اشتباه ندارد 


یپر خود گر به خلوت تو برد پی 

جز که درآن خانه، خانقاه ندارد 


مهر تو درهر دلی که کرد تجلی 

یافت فروغی که مهر وماه ندارد 


مهر گیاه است حاصل دل عشاق 

آب وگل ما جز این گیاه ندار

  • آشنای غریب
۰۳
فروردين

باز شد فصل بهار و آن گل رعنا نیامد

باز صبح جمعه آمد یوسف زهرا نیامد


عاشقان گویند با هم شمع جمع عاشقان کو

دوستان پرسند از هم مهدی آمد؟ یا نیامد؟


دیده ها دریا شد و کشتی دلها در طلاطم

غرق گردیدیم و کشتی بان این دریا نیامد


رو به صحرای عدم بردیم از بی رهنمایی

راه خود گم کرده ایم و رهنمای ما نیامد


این ندا از پرچم سرخ حسین آید هماره

کز چه تنها وارث خونهای عاشورا نیامد


نوجوانان پیر گردیدند و پیران دسته دسته

آرزو در زیر گل بردند و آن مولا نیامد




اولین جمعه سالمون هم گذشت

و طبق سنوات گذشته غروبَش این بارهم ، کمی تا نسبتی دلگیرانه بود.

دیروز در یکی از دید وبازدید های عید؛

مثل روال معمول صحبت از اوضاع جامعه بود ، البته نه ایران بلکه کل دنیا

ریش سفیدی گفت : وقتی پیامبر اکرم به پیامبری مبعوث شدند جامعه آمادگی اش را داشت  و در ادامه فرمود:

 روایت داریم برای ظهور امام زمان هم باید جامعه آماده باشد

بعد رو کرد به حضار و پرسید الان در کل دنیا چه کسانی برا ظهور یک منجی فکر کنه؟

منظورش این نبود که اصلاح کنیم خودمان را (اون بحث جدا)

این بود کــه در زمان پیامـبر دیگر مردم به دنبال کسی بودن که بیاد و اصلاحشان کنه


وی در ادامه افزود :))

ولی الان همه به نوعی به این فکریم که با راه تقلب پول در بیاریم، همه دنبال ترفند های جدید و عجیب غریب دزدی ؛ در گیر مسائل روز و...



خلاصه کمی هم خجالت بکشیم بیش از هزار سال است کسی منتظر است تا از کل جهان  313 یار پیدا کند.


پ ن 1: با نگاه به تاریخچه وبلاگم نمیدونم چرا اکثر مطالب ارسالی ام تا حالا غمناک بوده.

در آخرین ساعات اولین جمعه سال ، اولین پست امسال را به یاد حضرت ولی عصر «عج» آغاز می کنم 

تا شاید امسال بعد از این شاهد پست های امید وار کننده باشین!



پ ن 2: بعد کلی مشغله این دوسه روز وقت کردم خیلی از مطالب نخونده رو بخونم

ولی وقت نداشتم تا الان عید رو تبریک بگم

#عید_شما_مبارک

  • آشنای غریب
۱۳
اسفند

به نام حضرت دوست، که هرچه داریم از اوست


بازار قدیمی تبریز برا خودش رسومات و حال و هوای خاص خودشو داره؛
مثلا دیروز صاحب مغازه آقای جوانبخت اسامی بیش از ده نفر رو نوشت تا دم عیدی بهشون عیدی بده
چند نفرشون که تقریبا از گذر ما عبور میکنند یا ساکنند.

یا یکی از آدابش اینه که کافیه یه سوژه گیر بیاد همه اهل گذر جمع میشوند برای دلخوشی کردن ؛شاید میخوان برای چند لحظه هم که شده اون همه چک برگشتی رو فراموش کنن :-D

 همسایه ی بغلی مون آقا رسول تقریبا ریش سفید گذر هست
و اکثر دلخوشی ها تو مغازه 2-3متری کفاشی اون اتفاق میفته

یه بار گربه ناشناسی تو حیاط از صبح تا عصر موند بالای درخت بلندی ونمیتونست بیاد پایین تقریبا یه ساعت اهالی علاف شدیم و گفتیم و خندیدیم ،
آقا رسول به آتش نشانی زنگ زد ولی اونقدر خنداندیمش مامور آتش نشانی فکر کرد مزاحمیم و نیامد و...

و اما به گذرمون یه معلول و کم توان ذهنی گه گاهی میاد و همه هم به اسم سید صداش میکنن،
از آقا رسول شنیدم که راستکی سید اولاد پیغمبره، اون وقتی ببینه کاری انجام میدی ،بی منت کمکت میکنه ، ولی اغلب به خاطر معلولیت کار به نحو احسن صورت نمیگیره حتی ممکنه گاهی درد سر بوجود بیاره ،
اما از بس دل پاکی داره آدم نمی تونه چیزی بهش بگه، 
هر کی هم سید رو ببینه در مورد ازدواج باهاش حرف میزنه ،
اکثر اوقات میاد میشینه مغازه آقا رسول و باهاش درد و دل میکنه ،گویا یه بارم ازدواج کرده بود ،حالا با کی نمیدونم اما انگار زنش بعد مدت کوتاهی گذاشته رفته .
خودش با اون طرز گفتارش که از هر 4کلمه اش میشه دوتا شو فهمید و سومی رو حدس زد و چهارمی نامفهوم میمونه؛ یه بار میگفت :
آخه میگم تو که قصد موندن نداشتی چرا اومدی که حالا هم بزاری بری:(

روزی وسایل جلو مغازه رو مرتب میکردم
سید هم طبق معمول مغازه آقا رسول بود
تا آقا رسول منو دید سری تکون داد و گفت فلانی 
»حیوان بالام آلوده اولوب«
یعنی :حیونکی پسرم عاشق شده!
 همون جا برا چند لحظه خشک شدم و نمیدونم چرا دلم براش سوخت 
وخیلی زیادم سوخت 
شاید با شرایطی که داره دیگه به وصالش نرسه 
دیروز تلنگری منو یاد این موضوع انداخت - که احمق ها هم عاشق می شوند و شاید عاشقان آخر سر احمق شوند
اصلا اصطلاح مجنون واژه خوبیست برای عاشقان هنوز به وصل نرسیده
علی الخصوص کسانی که سالهای متمادینی صبر کردند و همیشه فکر میکردند همه چیز حل است ،اما دست بر قضا به یکباره شرایط به کلی برایشان فرق کرده باشد .
اون وقته که شروع می کنی با خودت کلنجار رفتن 'اولش چند ماه صبر می کنی نمیدانم چرا آتش عشق دوباره مثل آتش فشان فوران می کند ،باز مدتی صبر و خاموش میشوی اما دوباره این ماجرا تکرار میکند و هر بار بر شدتش می افزاید 
و در هر بار تو از درون ضعیفتر میشوی شاید از عقل هم ضعیف شوی 
و دیگران به خاطر کارایی که میکنی تو را به سخره میگیرند ، بابت حرفایی که میزنی تعجب میکنند .
اما چه کسی میداند چند بار صبر کرده ای ،چند سال تحمل کرده ای ،و چه اندازه امید داشتی و اکنون این گونه نا امید گشته ای 

حالا بین این  عبارات گیر کرده ام! 

آیا عاشقان احمق میشوند ؟!
یا احمق ها عاشق میشوند؟!

یا اصلا آدم ها احمق میشوند یا عاشق ؟!!!

خلاصه که :

بر دلبر دیوانه بگویید بیاید 
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید 


پ ن:اگر ناخواسته به کسی اهانتی شد با کمال بزرگواریتان بنده را ببخشید
  • آشنای غریب
۱۲
اسفند

به نام حضرت دوست، که هرچه داریم از اوست


عزیز من
بهتر از خودت

سراغ داری که هِی

بهم میگی : بُرو دُنبالِ زندگیت ..؟

آخه بی انصاف ،

من دنبالِ زندگیم بودم 

کهبه تو رسیدم ..

صَدبار دیگه ام از اوّل شروع بشه ،

بهتر از توام پیدا بشه ،

بازم راهَمو یه طوری میام که

به تو برسَم ..

میدونم سختِته ،

میدونَم تحمّل من دشواره ،

امّا مُدارا کُن با ما جانَم ..

مُدارا کُن ..



#شاهین_پورعلی_اکبر

  • آشنای غریب
۰۱
بهمن

امروز صبح مثل دیروز باخود خلوت کرده بودم

و در تلگرام واسه خودم میگشتم که یه روز شمار نظرم رو جلب کرد


☀️امروز: یکشنبه :

1 بهمن ماه 96

3 جمادی الاول 1439 هجری قمری

21 ژانویه 2018 میلادی


💠☀️ رویدادهای مهم این روز در تقویم خورشیدی  


1• رحلت محدث کبیر شیعه "حاج شیخ عباس قمی" صاحب مَفاتیحُ الجَنان (1319 ش)

2• ترور انقلابی "حسنعلی منصور" توسط "بخارایی" عضو هیأت مؤتلفه اسلامی (1343ش)

3• به موجب تصویب هیئت وزیران، بیمه های اجتماعی کارگران، تأسیس و آغاز به کار نمود. (1331 ش)

و ...



همون خط اول رو خوندم تو فکرم مفاتیح الجنان خطور کرد

روزی تو همین تلگرام دعایی دیدم که هر بخواند و فلان کار رو انجام دهد 

معشوقش بهش وابسته خواهد شد و فلان خواهد شد(دیگه نمیخوام زیاد توضیح دهم)

منبع یه کتابی رو گفته بود غیر مفاتیح

منم صبر کردم و یه روز از استادمون در مورد کتاب سوال کردم

و اون هم به شدت من رو از رفتن به سراغ چنین کتابی منع کرد


و بهم دعای توسل رو پیشنهاد داد 

هرچند از چله خواندن توسل هم  تاثیر چندانی ندیده ام

اما دلم رو حداقل آرام کرد


قبلا هم یه جایی خونده بودم که شیخ عباس کاش باب وصالی هم در مفاتیحت داشتی


این افکار باعث شد طبع شعرم باز شکوفا شود  و این رباعی حاصلش شد


سالروز فوت شیخ عباس و من آزرده حال

خسته ام از این فراق و عاجزم از شرح حال


در مفاتیحش به هر دردی ، دعا آورده است

کاش ذکری یادمان می داد  در باب وصال

ساعت 09:48


شیخ عباس



  • آشنای غریب