الهی به امید تو

همه مطالب از سر دلتنگی خواهد بود

الهی به امید تو

همه مطالب از سر دلتنگی خواهد بود

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۷
ارديبهشت

به نام خدای بخشنده و مهربان

 

بارالها، ز گناهان همه سنگین باریم 
خوار و شرمنده بدرگاه تو رومیآریم


عمر ما رفت و گرفتار هوائیم هنوز 
دامن آلوده و غفلت‌زده و بیماریم

 

روسیاهیم از این بندگى و خودخواهى
روسپیدیم که همچون تو خدائى داریم

 

پیش دریاى عظیم کرمت یا اللّه 
با همه جرم و خطا، چون خس بى‌مقداریم

 

در خور رحمت تو نیست گناهى ما را 
وسعت رحمت تو چونکه بخاطر آریم

 

بخشش جرم بدان، جود ترا جلوه دهد 
جاى عفو است خدایا که نه از ابراریم

 

تا که بیقدرى ما چاره کنى در شب قدر 
اینقدر هست که شب تا بسحر بیداریم

 

عمر بى‌حاصل ما را ز کرم ده ثمرى 
تخم امید چو در مزرع دل میکاریم

 

موسم رحمت عام است خدایا نظرى 
تا که در راه حقیقت قدمى برداریم

 

واى اگر بگذرد این ماه و نبخشى ما را 
سر ز خجلت نتوانیم دگر برداریم

 

خوان احسان تو پرنعمت و بى‌پایان است
 بى‌خیالیم که مهمان تو مهمانداریم

 

جود تو وقت عطا مى‌طلبد ما را نیز 
گرچه در کارگه حسن عمل بیکاریم

 

 


#حاج_حبیب_چایچیان  (حسان)

به احتمال زیاد امشب شب قدر هست
پس #التماس_دعا

  • آشنای غریب
۱۸
ارديبهشت

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام عصر موقع برگش از محل کار این موضوع به فکرم رسید و منم الان نوشتم.امیدوارم برسه به دست صاحبش.


 

چند سال پیش که اسباب‌کشی می‌کردیم ، از ته انباری بالای قفسه یه کارتن بزرگ ، بسته بندی شده پیدا کردم . نسبت به حجمش وزن کمی داشت ، اما معلوم بود که وسایلی داخلش هست.
آوردمش پایین و بازش کردم، یک عالمه اسباب بازی داخلش بود. با دیدنشون کلی خاطرات جلوی چشمم مجسم می‌شد.
دوتا بی‌سیم ، مخلفات خاله بازی ، یه سماور کوچیک و ...
تهِ کارتن یه هلی‌کوپتر کاملا نو بود ! از مادر پرسیدم این مال کی بود ؟
گفت: خودت .
_من ؟!
_ آره خودت.

  • آشنای غریب
۱۲
ارديبهشت

بسم الله الرحمن الرحیم
 

گذر زمان

در روزگاران قدیم زمانی که تلفن تازه به خانه‌ها راه پیدا کرده بود ، پدربزرگم با تلفن خانگی رابطه خوبی نداشت ، نمیدانم شاید می‌ترسید مزاحم‌ها ، مزاحم دخترانش شوند. اما سالها بعد آن خانه هم تلفن ثابت داشت.

 

 

 

یکی از اقوام مادر ، با کل فامیل ، سرِ مسایل دنیوی بگو-مگو پیدا می‌کند و تقریبا با همه قهر می‌کند. من از زبان مادرم شنیدم که به شدت از آشتی با او بی‌زار بود. اما چند سال بعد نه تنها آشتی کرد که دست بر قضا همان شخص چند سال بعد از آشتی به مریضی سختی دچار شد و به صراحت می‌گویم در طی چندین ماه دوره نقاحتش مادرم بیشتر از همه در بیمارستان مراقب و در کنارش بود.
  • آشنای غریب