الهی به امید تو

همه مطالب از سر دلتنگی خواهد بود

الهی به امید تو

همه مطالب از سر دلتنگی خواهد بود

به یاد فرزندی هنرمند

دوشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۷، ۰۵:۳۸ ب.ظ

به نام حضرت دوست



به یاد فرزندی هنرمند

در سیزده مهر 1335در تبریز طفل منحصری یازده ساله ای هنرمندی از دنیا رفت که دل همه دوستان و آشنایان را به در آورد این طفل(عیسی کیهانپور) که در بر نامه کودکان رادیوی تبریز نوازنده درجه یک به شمار می رفت و سنتور را به حد اعجاب می نواخت سرگذشت عجیبی داشته:


پدر و مادر این طفل که فقط او را داشتند سالها در آرزوی پیدا کردن اولاد روز شماری کرده و به تمام اعتاب و مشاهد متوسل شده و نتیجه نگرفته بودند مادر بیچاره بلاخره به کلیسای ارامنه تبریز متوسل و نذر و نیازها می دهد بلاخره حضرت مریم (ع) خواب نما شده و مژده طفل به او داده تا این پسر به دنیا می آید نامش را عیسی می گذارند حقیقتا این طفل از هر حیث فوق العاده و اوعجوبه بود مخصوصا استعداد هنری عجیبی داشت شهید عشق هم شد  به این معنی که همبازی دختری داشت به اسم رباب که از خورد سالی با هم بوده اند چه طور شد که مادر رباب مانع از آمدن او به خانه آنها می شود در نتیجه طفلک عیسی به طوری مریض می شود که در عرض یک هفته طلف می شود.


و از اجاعب اینکه سیزده مهر بدنیا آمده و 13 مهر نیز از دنیا می رود اما این بچه شانس آورده که استاد شهریار در تبریز بوده واین قصه به گوشش خورده به صورت یک غزل جاودان درآمد که نام عیسی کیهانپور هم ثبت جریده ی عشق گردد و فراموش نشود.


من این غزل به داغ تــــــــو می کنم آغاز

به گوش اختر غمـــــــاز گیر نــــــــــاله غاز


دلم بـــــــسوخت بداغ یــــــــگانه فرزندی

که خود نتیجه یک عمـــــــــر نذر بود ونیاز


پـــــــــناه دیر و کلیـــــــسا پذیره شد مادر

پس از طواف ضریح عراق و طوس و حجاز


مگر که مریم عذرا به خوابش آمد و گفت:

برو به عیســـــــی شــــــیرین زبان خود پرداز  


مراد را پسر آورد و عیســـــــــیش نا مید

که بود مایـــــــــه ی اعجـــــاب وآیه ی اعجاز   


مسیح داده چه اعجوبه شد به هوش و هنر

حقیـــــقتی که نگنـــــــجد به تنــــــــگنای مجاز 


گواهی از خود استاد حرفه(عذّاری) است

که طفل یازده ســـــاله عجـــــیب می زد ساز


اگر ترانه ســــــنتور او شــــــنیدســــــتی

تو هم به ناله جانسـوز من شــــوی دمــــــساز


عجب که سیزده مهر زاد و هم اجلــــــش

به تـــــیر ســـــــیزده مــــــهر شد شـــکار انداز


شب تولد ســـــالـــــش شب وفـــــات آمـد

به جای سور و سورورش نشست و سوزو گـداز


به مادرو پدر از سر گذشــــت این فرزند 

چها که بگــــــــذرد ای روزگار شــــعبده بـــــاز


چه جای خویش وتیارش که هرکه دید و شنید

در این عزاست شـــــریک و در این بـــــلا انباز


غنیمتی که خدا مصلحت ندیــــــده مخواه

که حکمـــت ازلــــــی را کســـــــی نـــــداند راز


الاتوکه این خط درهم شکسته می خوانی

بمردی که سرشـــــــگی فــــــــشان ، یـــــتیم نواز


به تنگنای تو بوده آشــــیان ( کیهانپور )

که بـــــال بر فلک افشــــــــاندی ای فرشــــته ناز


نمیکنم گـله یا رب ولـــــــی شـــــنیدسـتم 

کریــــــم ، داده ی خود را نمــــــی ستــــــاند باز


چه روحی از سخن شهریار می خواهی

که روح می کند از قالب ســــخن پرواز



پ ن : هرچه میخواهد دل تنگت بگو _ «دلتنگم»

منبع:http://www.azarbayjan1372.blogfa.com/post/20


  • آشنای غریب

نظرات  (۳)

بیچاره مادرش:(( ...
 منم ۱۳ مهر در تبریز دیده به جهان گشودم‌...
کاش حداقل معلوم میشد مادر رباب چه مرگش بوده یه دفعه ... چه دل سنگی داشته :((
پاسخ:
:((

چه جالب

گاهی یه حرکت ناخواسته و کوچک چه مصایبی رو به دنبال داره که غافلیم

غنیمتی که خدا مصلحت ندیــــــده مخواه

که حکمـــت ازلــــــی را کســـــــی نـــــداند راز


پاسخ:
خیلی خوب نوشته شهریار
 
به نکته ی خیلی خوبی اشاره کردی، که نباید چیزی رو از خدا به زور بخواهیم

و این بیت خودش به خودش جواب میده

نمیکنم گله یا رب ،  ولی شنیدستم 
کریم ، داده ی خود را نمی ستاند باز
  • لوستر سقفی مدرن جدید
  • جالب بود
    پاسخ:
    ادامه دارد...

    دوست داشتین بخونین!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی